فرهاد حسن سلطانپور
افراد عقده ثروت دارند ، عقده قدرت دارند ، عقده شهرت دارند ، عقده منصب و مقام اجتماعی دارند ، حتی عقده سفر رفتن و حاجی شدن ، عقده ازدواج کردن و بچه دار شدن ، پدر شدن و از دهان کودک مامان شنیدن ، عقده کوه رفتن و بر کناره ساحل ها و بر فراز قله ها ایستادن و عکاسی کردن هم دارند ! عقده استخدام شدن و پشت میز نشستن ، مدیری کردن و به چند نفر دستور دادن ، عقده لباس های اشرافی پوشیدن و اتومبیل های گران قیمت سوار شدن ، عقده یقه دیپلمات به تن کردن و سفیر شدن ، عقده لباس ِ سفید ِ دکتری پوشیدن و جراحی کردن ، عقده سبیل نیچه ای گذاشتن و موی بلند انیشتینی داشتن ، عقده شنیون های فانتزی و محو ، پیتاژ مو و میکاپ های مدل جدید آرایش سر و صورت کردن ، عقده پزشک شدن و استاد دانشگاه ، مهندس و خلبان شدن هم دارند . حتی عقده انگشتر عقیق به دست کردن و تسبیح در دست داشتن و با لحن غلیظ عربی نماز اقامه کردن ، عقده حاج آقا شنیدن و در جواب " و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته " گفتن ، عقده عروسی رفتن و طلا و جواهرآلات از دست و سینه آویزان کردن ، عقده رقصیدن و بازار گرم کردن ، عقده به سر کوبیدن و از مظلومیتی گفتن و اشک این و آن را در آوردن ، عقده زیارت عاشورا برگزار کردن و عقده هیئت های مذهبی را به خانه دعوت کردن هم دارند ! عقده پهن کردن موها بر شانه ها و نقاشی کردن و شعر سرودن و هنرمند نامیده شدن ، حتی عقده عرفان مسلکی و پشمینه پوشی ، عقده زاهدی و دنیا گریزی هم دارند ! عقده باغ گیلاس و آلبالو داشتن و از آنها چیدن و به خویشان و دوستان دادن ، عقده یک دل سیر خوردن و سیگار کشیدن و حلقه دود از بینی بیرون دادن هم دارند . از قول نویسنده بددهنی : عقده جنسی هم دارند . عقده لفظ قلم حرف زدن و با قاشق و چنگال بر سر میز غذاخوری، غذا خوردن و با لیوان " لئوناردو " آب نوشیدن و ادای مسیو و مادام ها را در آوردن و حس "متمدن بودن" کردن هم دارند ! عقده همرنگ شدن با جماعت را دارند ، حتی عقده افاده دادن و خودخواهی کردن و خود را "خودخواه جلوه دادن" هم دارند !
اما نمی دانم چرا عقده اخلاقی زیستی و عفیفانگی ، عقده خلاصی یافتن از حصار ِ جسم و آزادگی ، عقده کمال و فضیلت مندی ندارند ! عقده انسان بودن ،و پاکانه سیال گشتن و همچو مایعی شکل نپذیرفتن ندارند . عقده تعالی گرایی ندارند ! عقده " عقده نداشتن " هم ندارند !
حال آیا می توان در چنین فضای مسموم و آلوده ای، جامهى جان هیچ "تردامنى" را به آب طهارت شست و کام دل هیچ سالکى را به حلاوت فضیلت شیرین کرد؟